مارال زارعیمارال زارعی، تا این لحظه: 13 سال و 4 ماه و 27 روز سن داره

مارال همه زندگیم

روزایی که رفت و برات ثبت نشد ...

مامانی سلام .خیلی وقته که اینجا سر نزدم. خودمم ناراحت بودم از این موضوع . ولی دست نوشتن نداشتم. می اومدم سر کامپیوتر ولی میدیم نمی تونم،کلمات و ادبیات فارسی یاریم نمی کردن. الانم خیلی خلاصه می خوام برات بنویسم  که چه اتفاقاتی رخ دادن.  الان یک ماه ونیمه که خونمونو عوض کردیم .  این خونه خیلی برامون خوب اومد . نمی دونم دلیلش چیه ولی اینجا خیلی آرومم. برا شما هم که از خیلی جهات بهتر شده هم بزرگه راحت میتونی بازی کنی . هم اینکه بالکن و حیاتشو خیلی دوست داری. راستی مامانی حدود 2 هفته هست که میری کلاس ژیمناستیک . تا میتونی اونجا خودتو خسته میکنی. به حدی که الان شبها خیلی وقتها 11 اینا میخوابی دیگه. ولی با این همه...
21 مرداد 1393

خونه جدید و حس و حال مارال خانومی

دختر گلم مارال خانومی سلام خانومی  چند روزه تو خونمون کارهای اسباب کشی یه حس و حال دیگه داده بهمون . این دومین اسباب کشیه که بعد تولد شما خانومی داریم . تو اولیش که شما 4 ماهه بودین و اصلا متوجه تغییر مکان نشدین. ولی الان در تمامی لحظات مثل ما درگیر مسئله ایی .  چند سری که برا دیدن و پسندیدن خونه رفته بودیم شما هم نظر می دادی  که من اصلا از اینجا خوشم نیومد.(من هِش سویمدیم کی بورآنی ، اصلاً ها ) دو سه بارشم این حرف رو پیش خود صاحب خونه گفتی که من و بابایی هم با تبسم و لبخند یه جوری مسئله رو یه شکل دیگه جلوه دادیم . الانم که یه خونه  پیدا کردیم  ومورد تایید ههمون بوده . با ما اسباب های خونه رو جمع می کن...
25 خرداد 1393

سورپرایز بابایی

به یمن گرفتن مدرک کارشناسی ارشد بابایی خیلی وقت بود که می خواستم یک کادوی مناسب براش تهیه کنم. ولی خوب مورد خاصی به نظرم نمی اومد . اما چند هفته پیش با دیدن آگهی کنسرت ناصر عطا پور موردی به ذهنم رسید. هرچند که به دلیل اینکه دیر متوجه این آگهی شده بودم نتونستم بلیط تهیه کنم. ولیمنتظر موندم برای یک کنسرت دیگه از یکی از هنرمندان بنام . و این موضوع همین هفته پیش رخ داد و کنسرت حدیث شرق با خوانندگی آقای موذن آگهیش رو چند جای شهر دیدم و فوری برا تهیه بلیط اقدام کردم و اینبار موفق شدم 17 صندلی کنار هم تهیه کنم. و بعد اون نوبت شام بود که اونم ترجیح دادم توی رستورانی باشه که هم غذاهاش و فضاش مناسبه و هم اینکه یه جورایی پاتوق منو امیری هستش. ...
15 ارديبهشت 1393

از آغاز سال 93 تا به حال

دخمل خوشگل من مارال خانومی سال 93 شروع شد و خاطراتی رو تا کنون از خود به جا گذاشته.  این خاطرات چه خوب چه بد ، بازیگراشون خود ماها بودیمف به کارگردانی روزگار . بگذریم اولین خاطره از روزای اول سال اینکه تبریز رو  سوم فروردین به قصد یزد ترک کردیم و اولین مقصد تهران خونه مادرشوهر خاله پریسا بود که از اینجا با تمام وجود از زحمات اون روزا واقعا تشکر میکنم. و روز 4 فروردین به همراه خاله و عمو احمد از تهران راهی جاده یزد شدیم. وای که این جاده چقدر خسته کننده بود . نه درختی نه چمنی نه کوهی صاف صاف برو که برسی. شبش رسیدیم و توی هتل سروش اتاق گرفتیم و بعد هم هتل ترمه یزد تونستیم برا 2 روز آخر سفر اتاق بگیریم. و از زبان شما ...
15 ارديبهشت 1393

بعضی از عکس های تولد

پاکت های سی دی های دعوت خود سی دی ها  دامن تو تو رنگین کمانی کفشهای تزئین شده تزئینات تولد یه روز قبل     و روز تولد ..........               اینجام از شدت خنده که ولو شدی مامانی   اینجام که داری شامتو خودت میخوری بدون کمک یکی از ماها یعنی اینکه یه قدم دیگه برا استقلال خودت. اینم کادوی تولد مامانی و بابایی  مبارکته باشه    عکسهای آتلیه هم انشالله سر فرصت مناسب برات ثبت میکنم. ...
13 بهمن 1392

یه خبر خوب

عزیز دلم به یمن این روزای خوب یه خبر خوب هم برات دارم. اون روز سر کار بودم که بابایی زنگ زد و با رسمیت خیلی زیاد گفت تبریکات مرا پذیرا باشید منم هم خندم گرفته بود هم منتظر بودم ببینم پشت سرش چی میگه که بعد دو تا سرفه گفت نتایج ارشد اومده . بله خانومی من تبریز رشته خودم (مهندسی معماری ) قبول شدم. فکر کنم برات نگفته بودم که طی 6 ماه گذشته من دو سری امتحان داده بودم که یکیش تئوری و که مرحله دومش عملی بود. که برا مرحله عملی رفته بودم تهران و حدود 24 ساعت کامل پیش آنه بودی.  مامانی قربونت که همیشه برا خیلی چیزا از وقتایی که مال تو هستن بذل و بخشش می کنم . واقعا شرمنده .  بابایی هم دفاعیه اش همین روزاست. که باید اون روز براش سن...
12 بهمن 1392