مارال زارعیمارال زارعی، تا این لحظه: 13 سال و 4 ماه و 7 روز سن داره

مارال همه زندگیم

دنیا رو مثل ما می بینی

از تولد چهارسالگیت همش می خواستم یه سر بریم پیش چشم پزشک تا کنترلی بشی که فرصت مناسب پیش نمی اومد . رفتن به تهران و مشکل عفونت چشمی که از هوای اونجا هم به سراغ چشمای تو گلم اومد و هم من باعث شد هردومون بریم پزشک که بعد از درمان عفونت چشمات ، باز برا کنترل بردمت پیش پزشک که بعد از معاینه صلاح دید که  دنیا رو مثل من و بابایی از پشت شیشه های عینک بینی. چون مشکل آستیگماتیسم داشت . الان تقریبا 3 هفته ایی میشه که عینک میزنی . همه فکر می کردیم که سر نگه داشتن عینک رو صورتت کمی مشکل ساز بشی ولی بازم مثل همیشه دیدیم تو  خیلی راحت با این مسئله کنار اومدی. دروغ چرا اولش که من از دکتر شنیدم که چشمات مشکل آستیگماتیسم داره کلی ناراحت شد...
27 ارديبهشت 1394

و شما خانومی تو این روزها

واقعا خوش به حالت شده چون خیلی شبها رو خونه آنهَ یا مامان جون هستیم وشما از این ماجرات بسیار خوش به حالت میشه. وای که چقدر حرف میزنی و و بازهم  وای که چقدر سئوالات پیچیده و سخت  میپرسی . یواش یواش حس میکنم پیش شما خانومی انگار بی سوادم. اون روز از بابایی پرسیدی که الان خورشید گرمه یعنی انرژی  داره ؟ اونم گفته آره بعد برگشتی پرسیدی الان اون انرژی جذب بدن ما میشه  و بدن ما رو قوی میکنه ؟ اون باز گفته آره . برگشته پرسیده چطور اون انرژی تو بدن ما به ویتامین تبدیل میشه؟ امیری بیچاره خواسته بود طوری برات توضیح بده که توجیه کودکانه باشه برگشتی بهش گفتی انگار بلد نیستی ها. بیچاره یک روز منگ بود. خیلی عاشق دیدن کارت...
14 دی 1393

مُحچن عمو هم داماد شد.

خانومی دو هفته اینا میشه که سر گرم صور , سات عروسی محسن عمو یا به قول شما مُحچِن عمو هستیم  زن عمو عارفه اهل رامسرن که برا تمامی مراسما باید راهی یک سفر چند روزه بشیم و خودمونو برسونیم به عروسی ، واین باعث شده این روزا هم مسافرتهای کوتاه مدت داشته باشیم و هم عروسی داشته باشیم. و این وسط کلی خوش به حالمون میشه. و برا شما خانومی هم که دیگه کلی خوش میگذره. انشالله که خوشبخت باشن. و ما هم خوشحال از این موضوع.
7 مهر 1393

کلاس ژیمناستیک

خانومی گل ، دختر خوشگل من  تقریبا یه ماه بعد از اسباب کشی متوجه شدیم که نزدیکی خونه جدیدمون باشگاه آموزش ژیمناستیک هستش اونم از نوع واقعا معتبرش .(باشگاه ورزشی نوظهوری ) که صرفا آموزش ژیمناستیک داشتن با مربی هایی که خودشون روزی مدال آور بودن برا  ایران. خوب ما هم مشتاقانه تو رو بردیم که ثبت نامت کنیم . ولی به دلیل پایین بودن سنت که بایستی 4 سال تمام داشته باشی قبول نکردن ولی با دیدن گل روی شما واینکه چطور مشتاق رفتن به سالن پیش بجه ها بودی از ما خواستن یه برگ ازفرم های ثبت نام رو پر کنیم تا برا ترم بعدی موقع ثبت نام دعوتت کنن. یک هفته نگذشته بود که زنگ زدن و گفتن از بچه های کلاس این ترمشون انصرافی دارن که اگه مایل باش...
7 مهر 1393

خدایا شکرت

گل مامانی  مژده مژده که استرس های هر روزمون تموم شد . هم دلم گریه می خواد هم خنده . عزیز دل مامان ،کار بابایی مشکلش حل شد و انتقالیش حل شد. و دیگه از این به بعد نزدیک ماست. از این به بعد بابایی هر روز برا رسیدن به محل کارش مسافتهای طولانی رو طی نمیکنه . هر روز دیگه خیلی زود از خواب پا نمیشه . تو دل مامانی بعد این به جای آشوب و استرس آرامش میشینه. این مژده رو خود بابایی همین الان بهم داد .خدایا  هزار هزار مرتبه شکرت .بازم ممنون که همیشه با ما هستی . با آرزوی قبولی دعاهای همه برا رسیدن به آرزوهاشون. ...
9 شهريور 1393

روزایی که رفت و برات ثبت نشد ...

مامانی سلام .خیلی وقته که اینجا سر نزدم. خودمم ناراحت بودم از این موضوع . ولی دست نوشتن نداشتم. می اومدم سر کامپیوتر ولی میدیم نمی تونم،کلمات و ادبیات فارسی یاریم نمی کردن. الانم خیلی خلاصه می خوام برات بنویسم  که چه اتفاقاتی رخ دادن.  الان یک ماه ونیمه که خونمونو عوض کردیم .  این خونه خیلی برامون خوب اومد . نمی دونم دلیلش چیه ولی اینجا خیلی آرومم. برا شما هم که از خیلی جهات بهتر شده هم بزرگه راحت میتونی بازی کنی . هم اینکه بالکن و حیاتشو خیلی دوست داری. راستی مامانی حدود 2 هفته هست که میری کلاس ژیمناستیک . تا میتونی اونجا خودتو خسته میکنی. به حدی که الان شبها خیلی وقتها 11 اینا میخوابی دیگه. ولی با این همه...
21 مرداد 1393

سورپرایز بابایی

به یمن گرفتن مدرک کارشناسی ارشد بابایی خیلی وقت بود که می خواستم یک کادوی مناسب براش تهیه کنم. ولی خوب مورد خاصی به نظرم نمی اومد . اما چند هفته پیش با دیدن آگهی کنسرت ناصر عطا پور موردی به ذهنم رسید. هرچند که به دلیل اینکه دیر متوجه این آگهی شده بودم نتونستم بلیط تهیه کنم. ولیمنتظر موندم برای یک کنسرت دیگه از یکی از هنرمندان بنام . و این موضوع همین هفته پیش رخ داد و کنسرت حدیث شرق با خوانندگی آقای موذن آگهیش رو چند جای شهر دیدم و فوری برا تهیه بلیط اقدام کردم و اینبار موفق شدم 17 صندلی کنار هم تهیه کنم. و بعد اون نوبت شام بود که اونم ترجیح دادم توی رستورانی باشه که هم غذاهاش و فضاش مناسبه و هم اینکه یه جورایی پاتوق منو امیری هستش. ...
15 ارديبهشت 1393

بعضی از عکس های تولد

پاکت های سی دی های دعوت خود سی دی ها  دامن تو تو رنگین کمانی کفشهای تزئین شده تزئینات تولد یه روز قبل     و روز تولد ..........               اینجام از شدت خنده که ولو شدی مامانی   اینجام که داری شامتو خودت میخوری بدون کمک یکی از ماها یعنی اینکه یه قدم دیگه برا استقلال خودت. اینم کادوی تولد مامانی و بابایی  مبارکته باشه    عکسهای آتلیه هم انشالله سر فرصت مناسب برات ثبت میکنم. ...
13 بهمن 1392