از آغاز سال 93 تا به حال
دخمل خوشگل من مارال خانومی
سال 93 شروع شد و خاطراتی رو تا کنون از خود به جا گذاشته.
این خاطرات چه خوب چه بد ، بازیگراشون خود ماها بودیمف به کارگردانی روزگار .
بگذریم اولین خاطره از روزای اول سال اینکه تبریز رو سوم فروردین به قصد یزد ترک کردیم و اولین مقصد تهران خونه مادرشوهر خاله پریسا بود که از اینجا با تمام وجود از زحمات اون روزا واقعا تشکر میکنم.
و روز 4 فروردین به همراه خاله و عمو احمد از تهران راهی جاده یزد شدیم. وای که این جاده چقدر خسته کننده بود . نه درختی نه چمنی نه کوهی صاف صاف برو که برسی.
شبش رسیدیم و توی هتل سروش اتاق گرفتیم و بعد هم هتل ترمه یزد تونستیم برا 2 روز آخر سفر اتاق بگیریم.
و از زبان شما : من بو تونلی سویمدیم گداخ آیری تونله. منظور از تونل همون هتل که عزیز مامان اشتباه می گفت . و تا آخر سفر این کلمه اینچنین تلفظ شد.
سفر خوبی بود مامانی کلی تو آرامش بودیم . کلا شهر یزد مدلش اونطوری بود هم مردمش توی آرامش بودن و هم اینکه این موضوع برای مسافران هم اتفاق می افتاد.
شتر سواری ، کویر نوردی و رمل نوردی و یا کارگاه سفالگری جزوه قسمتهای فراموش نشدنی این سفر بود.
در تاریخ 93/01/08 برگشتیم .
بعد اینکه رسیدیم تبریز عزیز دل چند روز بعد 13به در آنه و خاله و عمو احمد رفتن استانبول که دَدهَ و آی سان خاله با ما بودن.
اگه از دلتنگی شما و خودم به خاطر دوری از آنه بگذریم تجربه این روزها خیلی خوب بود من به وجود با ارزش آنه و این که چه نعمت بزرگی رو من و تو داریم ، بارها و بارها خدا رو شاکر بودم. امیدوارم سایه اش همیشه بالا سر مون باشه. همیشه تنش سلامت و همیشه به شادیا ببینمش. خیلی دوستش دارم.
این چند وقته که آنه تو سفر بود تو رو با خودم می بردم شرکت و برات لحاف و تشک و لباس اینا همه چی برده بودم . تا آسایشت تا کمی به راه باشه. ولی خوب جای خونه رو می داد.
9 روز تمام این شکلی طی شد . ومن می ترسیدم این چند وقته به این شکلی بودن با من ودر کنار من عادت کنی و مشکل آفرین باشه . ولی قربونت برم اینقدر دلتنگ آنهَ بودی که اصلا تا به امروز یه بار نگفتی که می خوام باهات بیام شرکت. و ترجیح می دی که صبحها ببرمت پیش آنهَ.
آنه اینا برگشتن و ما خانومی کلی خوشحال بودیم.