مارال زارعیمارال زارعی، تا این لحظه: 13 سال و 4 ماه و 19 روز سن داره

مارال همه زندگیم

روزایی که رفت و برات ثبت نشد ...

1393/5/21 10:23
نویسنده : مامانی
236 بازدید
اشتراک گذاری

مامانی سلام .خیلی وقته که اینجا سر نزدم.

خودمم ناراحت بودم از این موضوع . ولی دست نوشتن نداشتم. می اومدم سر کامپیوتر ولی میدیم نمی تونم،کلمات و ادبیات فارسی یاریم نمی کردن.

الانم خیلی خلاصه می خوام برات بنویسم  که چه اتفاقاتی رخ دادن. 

الان یک ماه ونیمه که خونمونو عوض کردیم .  این خونه خیلی برامون خوب اومد . نمی دونم دلیلش چیه ولی اینجا خیلی آرومم.

برا شما هم که از خیلی جهات بهتر شده هم بزرگه راحت میتونی بازی کنی . هم اینکه بالکن و حیاتشو خیلی دوست داری.

راستی مامانی حدود 2 هفته هست که میری کلاس ژیمناستیک . تا میتونی اونجا خودتو خسته میکنی. به حدی که الان شبها خیلی وقتها 11 اینا میخوابی دیگه. ولی با این همه کلاس رفتنی خیلی ذوق میکنی .

کمی هم بازگوشیت زیاد شده و این موجب شده که مثل قبل غذا نمیخوری . به سختی باخواهش و تمنا (کلاغ میاد .... و شیطونه قولت میزنه و .... با حرفهایی مثل این ) بهت غذا میدیم.

راستی مامانی حدوده 2 ماهه پیش تو رو برده بودم تئاتر کودک کوشی و موشی  . اونجا خانوم کلاغه رو خیلی ازش خوشت اومده بود.

از این موضوع منم سوء استفاده کردم و برخی روزا که از سرکار بر میگردم برات یه چیز کوچولو میخرم  مثل آدامس و ... بعد اینکه رسیدم خونه آنَهَ اینا ، یواشکی ازش می پرسم که دختر خوبی بودی یا نه. اگه بگه آره . اون کادوی کوچولو رو میدم بهت و میگم اون کلاغه اینو برات آورده چون دختر خوبی بودی.

قربون دل صافت که چه کودکانه باورت میشه.

راستی این روزها خیلی وقتها میخوای ساعتها پای کارتون بشینی اوایل نمی دونستم چطوری ازت بخوام که تا یه ساعت مشخص فقط کارتون ببینی تا اینکه به ذهنم رسید می تونم مانع اینکار بشم و تو هم ناراحت نشی برا همین از صافی دلت کمک گرفتم. از دور تلوزیونو می بندم و می گم شارژش تموم شده تو هم خیلی راحت قبول میکنی .

مامانی وای که چقدر حرف می زنی. دایره لغاتت فکر میکنم قد ماها شده. و از ما ها هم بیشتر. هر از گاهی هم سئوالایی می پرسی که من واقعا عاجز می مونم تو پاسخ دادن بهت .

خدا کجاست؟

خدا چی می پوشه ؟ گشنه اش نمی شه؟

منو از کجا خریدین ؟ (اینو هم مامان جون بهت گفته که مامانی و بابایی میرن بچه رو میخرن)

توجیحت میکنم که بچه رو نمی خرن . بچه رو مامانی وبابابی وقتی خیلی همدیگر رو دوست داشته باشن از خدا می خوان که براشون یه نی نی بفرسته . اونم دعاشونو قبول می کنه . یه نی نی خوشگل براشون میاره.

بازم می پرسی کجا می آره؟

کلی سئوال های دیگه....

بعد هر این چنین پاسخی پیش خودم میگم از اینکه خدا دعای ما رو قبول کرد و تو برامون هدیه کرد واقعا ممنوشم. از خدا یک دعای دیگه هم دارم که ار ته دلم آرزویه قبولیشو دارم ،اونم خوشبختیه تو ناز گلمه از هر لحاظ.

آمین یا رب العالمین.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

محصولات ساعت نیک
21 مرداد 93 11:08
سلام مارال جون صدای وبلاگت خیلی قشنگ بود