مارال زارعیمارال زارعی، تا این لحظه: 13 سال و 4 ماه و 15 روز سن داره

مارال همه زندگیم

و شما خانومی تو این روزها

1393/10/14 12:41
نویسنده : مامانی
393 بازدید
اشتراک گذاری

واقعا خوش به حالت شده

چون خیلی شبها رو خونه آنهَ یا مامان جون هستیم وشما از این ماجرات بسیار خوش به حالت میشه.

وای که چقدر حرف میزنی و و بازهم  وای که چقدر سئوالات پیچیده و سخت  میپرسی . یواش یواش حس میکنم پیش شما خانومی انگار بی سوادم.

اون روز از بابایی پرسیدی که الان خورشید گرمه یعنی انرژی  داره ؟ اونم گفته آره بعد برگشتی پرسیدی الان اون انرژی جذب بدن ما میشه  و بدن ما رو قوی میکنه ؟ اون باز گفته آره . برگشته پرسیده چطور اون انرژی تو بدن ما به ویتامین تبدیل میشه؟

امیری بیچاره خواسته بود طوری برات توضیح بده که توجیه کودکانه باشه برگشتی بهش گفتی انگار بلد نیستی ها. بیچاره یک روز منگ بود.

خیلی عاشق دیدن کارتون شدی دیگه اون فکر بکر هم کارساز نیست خیلی وقتها.

یه سئوال دیگه روزی فکر کنم 100 بار بیشتر میپرسی اینکه منو دوست داری ؟ منو چقدر دوست داری؟ الان که منو بوس کردی می خوای بگی دوسم داری ؟  الان که به من گفتی به لیوان دست نزنم یعنی دوستم نداری؟

یعنی هر لحظه بایستی انگار دوست داشتنمو برات اعتراف کنم.

و مورد بعدی که از آرزوهات شده ؛ خدا برات خواهر بفرسته که خیلی راحت پیش همه مطرح میکنی.  و میگی دعا کردم و دختر خوبی هم شدم پس خدا برام یه خواهر می فرسته.

خیلی واضح صحبت می کنی کلمات رو خوب بیان میکنی. کلاس ژیمناستیک فعلا این ماه رو به دلیل مشغله زیاد من نمیری انشالله از بهمن ماه.

شعر حیدر بابا رو به کمک آچان خاله و دَدَهَ  یاد گرفتی البته حدود 20 بیت . و همینطور شعر خان نهَ نهَ استاد شهریار رو.هم تا جاهایی یاد گرفتی .

اینجا هم برات می نویسم که خیلیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی دوستت دارم.

 

پسندها (1)

نظرات (0)