مارال زارعیمارال زارعی، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 7 روز سن داره

مارال همه زندگیم

خودم ،خودم ، خودم

سلام به دخمل نازم. دخملکم ، خیلی  وقته که شروع کردی به مستقل شدن . و همش می گی  خودم ( ozoum ) که خیلی خوبه . پی همین قضیه  اون روز می خواستی از پله بری بالا که باز شروع کردی خودم ، خودم. و نذاشتی دستتو بگیرم . وقتی بهت اسرار کردم که اگه دستمو نگیری میفتی  ، برگشتی یه ابتکار ناب نشونم دادی ؛ دست خودتو با اون یکی دستت گرفتی  و گفتی الان دیگه نمیفتم(ایندی یخیلمارام کی ) .  قربون اون مغز متفکرت  ...
23 بهمن 1391

بزرگتر شدنتو دارم خوب لمس میکنم

دختر گل من الان چهار روزه که دیگه اصلاً پوشاک نمی پوشی  نه موقع خواب نه روزا و نه موقعی که میریم بیرون یا مهمونی. و توی این چند روز و یه بار شیطونه قولت زده . که اونم مهم نیست.  حالا دیگه واقعا خانومی شدی که بیا و ببین. اخیراً متوجه شدم که کلماتی رو به زبون میاری که  نشون میده که به صحبت کردن کلاً مسلط شدی . مثلاً  وقتی کسی کاری برات میکنه می گی میسی . یا  که اون روز وقتی از حموم در اومدم گفتی سادان اولسون (آفیت باشه ) فرق بین خاموش و روشن  بالا پایین . سرد گرم  ولرم  رو میدونی همه رو هم به زبون میاری . رنگها رو میشناسی ( 6 رنگ اصلی  رو ).  همه طعمها رو میشناسی. میتونی تا 1...
12 بهمن 1391

شعر دخترم برای مارال نازم

بوی بهار می شنوم از صدای تو نازکتر از گل است گل ِ گونه های تو ای در طنین نبض تو آهنگ قلب من ای بوی هر چه گل نفس آشنای تو ای صورت تو آیه و آیینه خدا حقا که هیچ نقص ندارد خدای تو صد کهکشان ستاره و هفت آسمان حریر آورده ام که فرش کنم زیر پای تو رنگین کمانی از نخ باران تنیده ام تا تاب هفت رنگ ببندم برای تو چیزی عزیزتر ز تمام دلم نبود ای پاره ی دلم،  که بریزم به پای تو امروز تکیه گاه تو آغوش گرم من فردا عصای خستگی ام شانه های تو همبازیان خواب تو خیل فرشتگان آواز آسمانیشان لای لای تو بگذار با تو عالم خود را عوض کنم: یک لحظه تو به جای من و من به جای تو این حال و عالمی...
30 دی 1391

ذوق و شوق اونم از ته دل

دخمل نازم چند روزیه که بابایی امتحاناش شروع شده و به همین خاطر زیاد نمی تونیم بریم بیرون . از طرفی  هم هوای تبریز چند روزیه که واقعا سرده . دیروز فکر کردم  بابایی که از امتحان برگرده اگه یه کوچولو وقت داشت ببریمت شهر بازی یکی از مراکز خرید تبریز که سرپوشیده هستش . بابایی اومد با هاش مشورت کردیم اونم قبول کرد . رفتیم گلم اینقدر ذوق کرده بودی که از ته دلت جیغ می زدی  از ته دلت می خندیدی انگاری دنیا رو بهت دادن . هر چند دنیای تو ناز گلکم همیناست.  خیلی خوش به حالت شده بود. به قدری بهت خوش گذشته بود که از اونجا بیرون نمی اومدی  با هزار تا بهونه و قول اینکه بازم میاریمت بالاخره رازی شدی که بیای بیرون . &nbs...
26 دی 1391

خانوم خانوما

سلام چند روزی هست که دارم سعی می کنم که از پوشاک بگیرمت و دیگه واقعا برا خودت خانوم بشی . هر  بار که این مسئله رو بهت توضیح می دم ، خیلی خوب گوش می دی . حرفای منو تائید می کنی . ولی هنوز واقعا نمی دونی که کی باید موقعی که جیش داری و یا ... دقیقا به من کی اطلاع بدی . خیلی با مزه رفتار می کنی یا بعد واقعه خبر می دی که دیر شده   و یا خیلی زودتر که مدتها منو تو دستشویی نگر می داری که خسته کننده میشه هم برا خودت و هم من. ولی مثل همیشه کی خسته هست ؟       دشمنننن دوست دارم در تمام لحظاتت ، در همه حال و احوالی .   به امید موفقیت هر چه زودتر. ...
7 دی 1391