یک روز کاری کامل با مارال
بالئم ،گولوم ؛ نازلی قئزیم ، منیم نازلی ملَئکیم ؛ مارالم اونروز آنهَ کار داشت بایستی میرفت مدرسه آیچان خالا(آیسان خاله) انگار جلسه توجیهی داشتند و حدود 4 ساعتی بایستی اونجا می موند. و از اونجایی که هفته قبلش تجربه رفتن با شما به مدرسه خاله رو داشت * ترجیح این بود که اینبار دیگه تنهایی بره مدرسه. * (چون مامانی هفته پیشش آنهَ می گفت فقط پشت سر هم سئوال میکردیو همه چیز برات علامت ؟ رو روشن میکرد. این چیه ؟اونجا کجاست ؟با اون چیکار می کنن ؟خاله الان کجاست ؟داره چیکار میکنه ؟ اون کیه ؟ مدیر یعنی چی؟ و از این قبیلبه اضافه اینا گیر داده بودی که بایستی از توپها یکیشو بدن دستت تا تو حیاط مدرسه بازی کنی. آنهَ می گفت تا سرمو ...
نویسنده :
مامانی
8:56