مارال زارعیمارال زارعی، تا این لحظه: 13 سال و 4 ماه و 28 روز سن داره

مارال همه زندگیم

یک روز کاری کامل با مارال

1392/8/27 8:56
نویسنده : مامانی
213 بازدید
اشتراک گذاری

بالئم ،گولوم ؛ نازلی قئزیم ، منیم نازلی ملَئکیم ؛ مارالم

اونروز آنهَ کار داشت بایستی میرفت مدرسه آیچان خالا(آیسان خاله) انگار جلسه توجیهی داشتند و حدود 4 ساعتی بایستی اونجا می موند.

و از اونجایی که هفته قبلش تجربه رفتن با شما به مدرسه خاله رو داشت* ترجیح این بود که اینبار دیگه تنهایی بره مدرسه.

*(چون مامانی هفته پیشش آنهَ می گفت فقط پشت سر هم سئوال میکردیو همه چیز برات علامت ؟ رو  روشن میکرد. این چیه ؟اونجا کجاست ؟با اون چیکار می کنن ؟خاله الان کجاست ؟داره چیکار میکنه ؟ اون کیه ؟ مدیر یعنی چی؟  و از این قبیلبه اضافه اینا گیر داده بودی که بایستی از توپها یکیشو بدن دستت تا تو حیاط مدرسه بازی کنی. آنهَ می گفت تا سرمو برگردندم دیدم پیش خانوم مدیری و ازش داری اجازه می گیری که توپ رو بهت بدن. و این شده بود که آنهَ اصلا نتونسته بود با معلمای آیسان خاله خوب آشنا بشه.)

خلاصه اینکه اونروز قرار شد با من بیایی سر کار .تو محل کارمم که با شیرین زبونیات نذاشتی که نه من کار کنم و نه همکاران همش یا نقاشی  می کشیدی و کاغذ قلم می خواستی و یا اینکه با کامپیوترها بازی میکردی و در کنار همه اینها بدو بدو ، ورج و ورجه رو هم که داشتی  و یک ساعتی رو هم کارتون مورد علاقه ات رو تو اینترنت باز کردم دیدی. تا حدودای ساعت 12 خوب تحمل کرده بودی اما بعد اون شروع کردی به نق زدن و الکی گریه کردن که متوجه شدم خوابت میاد گرفتم بغلمو رفتیم اتاق بایگانی و اونجا که آروم بود ؛ یواش یواش خوابت گرفت . 

بعدش دَده به آقای اکبری  (به قول خودت : آ  فوسوف ) گفت بره از تو ماشین دَدهَ لحاف و بالشت  رو بیاره و تا موقع رفتن خانومی قشنگ خوابیدی.

فدات بشم من.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

الهه
27 آبان 92 0:24
الهی فدای این دختر خوشگل و مهربون بشم من چقدر ناز خوابیده
مامان الیار
29 آبان 92 0:59
سلام خیلی وبلاگ خوشگلی دارید ما با اجازتون لینکتون کردیم اگر شما هم خواستید خوشحال میشیم نام ما تو لینک دوستان شما باشهمنتظریم سلام ممنون که اومدین مامانی گل . شما هم با افتخار لینکید . فقط از کدوم شهر هستین ؟