خوخی
مامانی دو سه روز پیش بود شب وقتی رفتیم اتاقت که بخوابی گفتی من اینجا نمی خوابم گفتم آخه چرا گفتی خوب خوخی میاد منو میخوره با دست و لب و لوچت یه شکلی در آوردی و به من گفتی همونی که دندوناش بزرگه.
کلمه خوخی و اداهات برام تازه و نا آشنا بود.
ولی خوب ترسیدم که اون شبو تنهایی بخوابی و اون دل کوچیکت شب خیلی بترسه.
رفتیم پیش ما خوابیدی.
فرداش خیلی فکر کردم که قضیه از چه قراره . و به این نتیجه رسیدم که خوخی همون خرسی هست که تو کارتون سفید برفی دیدی.
اون روز عصر از جلوی کیوسک روزنامه فروشی سی دیِ کارتون سفیدبرفی و 7 کوتوله ها رو که خیلی دوست داری برات خریدم البته به اسرار خودت.
ولی متوجه نشدم که رو سی دی نوسته شده بود سفیدبرفی و 7 کوتوله ها (2) و این تفاوت کوچولو تو اسم فرق زیادی رو با اون کارتونی که مال دوران بچه گی خود ما بود باعث شده .
و شما هم خانومی عاشق همون سفید برفی و کارکتراهاش هستی مخصوصا خنگول . ببخشید خانومی بعد این مامانی قول میده زیادی دقت داشته باشه.
این دو شبم سر جات خوابیدی ولی بعد از کلی داستان گفتن و لا لایی و ناز و نوازش .
امیدوارم هر چه زودتر یادت بره.