مارال خانومی و آرایشگاه
خانومم تو پست های قبلی گفتم که می خوام ببرمت آرایشگاه ولی دو دلم .بلاخره تصمیم گرفتم موهاتو کوتاه نکنم . اما از بس توی این چند روز در موردش بحث شده بود دیگه شما خانومی همش میگفتی کی میریم آرایشگاه. یه جورایی منتظر مونده بودی.
بلاخره دیروز مامانی خودش اونجا یه ذره کار داشت تصمیم گرفت که شما رو هم با خودش ببره واز خانوم علیزاده گل بخواد که فقط موهاتونو مرتب کنه.
خانومم خیلی ذوق کرده بودی. با اینکه تا حالا رو صندلی آرایشگاه ننشسته بودی ولی خیلی با متانت همه چیزایی که ازت خواستن رو رعایت کردی (سرتو پایین نگه دار ، منو نگاه کن ، راست وایستا ، از این قبیل)
بهت افتخار می کردم اونجا همه داشتن فقط راجع به شما صحبت می کردن که که چقدر خانومی . منو می گی انگار پاهام رو زمین بند نبود بهت می بالیدم و به داشتن تو فرشته ناز افتخار می کردم.
نوبت سشوار کشیدن شد موهای خیستو اول کمی خشک کردن بعدم با سشوار قشنگ بهش حالت دادن . واقعا عروس شدی . خودت می گفتی که من عروس شدم .
با دختر خانوم علیزاده کلی بازی کردی ثمین جونم از بازی با شما راضی بود.