مارال زارعیمارال زارعی، تا این لحظه: 13 سال و 4 ماه و 22 روز سن داره

مارال همه زندگیم

سفر به سلامت دَدهَ و آنَهَ

1392/9/14 8:57
نویسنده : مامانی
188 بازدید
اشتراک گذاری

مامانی گل امروز 2 روزه که دَدهَ و آنَهَ رفتن سفر . یه روز مونده به رفتنشون طوری دلم گرفته بود که اگه یکی زیادی سر به سرم می ذاشت میزدم زیر گریه . آخه اونا سهم بزرگی از زندگیمو ، قلبمو مال خودشون کردن.

به هر حال پریروز از فرودگاه بدرقه اشون کردیم و اونا راهی کشور ترکیه و از اونجا هم به مقصد چین از ما خداحافظی کردن.

خدا به همراهشون.

مارال عزیز دَدهَ و آنَهَ بعد تولد تو به خاطر اینکه مسئولیت نگهداری تو عزیز رو انَهَ قبول کرده بود نتونستن یه سفر درست و حسابی برن و من خودمو همیشه از این بابت خجل و شرمنده اونا میدونم و این سفر بعد 3 سال برا هر دواشون واقعا خوبه.

مارال عزیزم دلم می خواد شما هم وقتی بزرگ شدی همیشه قدر دان زحمات آنَه باشی که توی این مدت حتی یک روز هم برا نگهداریت بهونه نیاورد و با دل و جان صبحها به استقبالت میومد . ندیدم از گل نازکتر بهت بگه. نشنیدم از بودنت پیش اون جایی گله کنه. واقعیتش آنَهَ همیشه پشت و پناه من بوده همیشه برا پریدن به اون بالاها مشوقم بوده و هست و همیشه برا همینا خودشو فدا کرده تا راه ما هموار تر باشه.

به هرحال دلم می خواد تو این سفر حسابی خوش بگذرونن و بتونن حسابی خستگی در کنن.

 

خیلی دلم براشون تنگ شده. ماچماچماچخیلی دو ستشون دارم.

 

انگار شما هم دلت تنگشون شده . آخه قراره این چند وقته رو پیش آیسان خاله باشیم . دیشبم موقعی که گفتم بیاین شام بخورین برگشتی گفتی که هنوز دَدهَ و آنَهَ نیومدن که بزار بیان بعد اون شام بخوریم.

قربون دلت.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

مامان الیار
16 آذر 92 17:39
انشاله با کلی خاطره زودی برمی گردن
الناز
17 آذر 92 12:17
چه جالب دقیقا همسن دخمل من . 23 اذر 89 جلبه کاراشون هم عین همه الین هم دائم سوال میپرسه براش تولد میگیری؟ آره جالبه. یعنی شب تاسعوای 89 هر دوتامون این فرشته ها رو از خدا هدیه گرفتیم. امسال تولد دخترم موکول میشه به یک هفته بعدش که ساده و خودمونی میشه. آخه گفتم که آنَه و دَدهَ رفتن سفر و بعد تولدش بر میگردن. و من اصلا دلم نمیاد تو مراسم تولدش اونا نباشن. شما چی تولد میگیرین؟ راستی آدرس وبلاگتونو ندارم.
الناز
23 آذر 92 21:50
سلام مامان دخملی متاسفانه امسال برا الین جان نتونستم تولد بگیرم اخه تو خانه سازمانی میشینیم که از طرف اداره همسری دادند. همسری ترسید برند اداره زیرابش را بزنند (به خاطر صفر) اخر هفته که دایی و خاله اش که از تهران امدند براش یه کیک میگیرم و چند تا عکس. انشالله باشه برا بعد صفر که شایدم بی خیال شدم اخه اسفند ماه کنکور دارم و شدیدا در استرسم. متاسفانه من برا الین جان وبلاگ نساختم اما یه وبلاگ دارم که خیی دیر اپ میکنم. امدم وبلاگت این روز خوش در شادی هم شریک باشیم انشالله دخملی هامون زیر سایه اتا انا بزرگ شن و با عقل و درایت مسیر زندگیشون را انتخاب کنند انشالله . عزیز خیلی دلم می خواد عکس الین جون رو ببینم . منم تبریک می گم و این روز رو عاشقانه دوستش دارم . و همه آرزوهای خوب رو برا همه فرزندا مخصوصا الین جون و مارال دخملی خودم دارم. بوس . کنکورتم حتما خوب میدی.چون اینبار دعای یک فرشته پشت سرته. کجای تبریزین؟ راستی خاله عکس مارو هم میگیرین؟