دخترم چه خوشگل شده!
عروس مامان .
دو روز پیش یکم تو خونه کارای تمیز کردنی زیاد بود منم به هوای بابایی که خونه بود و با تو داره بازی میکنه تو آشپزخونه مشغول کارام بودم .
کار آشپزخونه که تموم شد اومدم یه سر برم اتاق شما خانومی دیدم بابایی قشنگ عروسک شما به بغلش خوابیده شما هم نیستی .
به طرف اتاق شما داشتم می رفتم که عروس قشنگم یهو داد زدی مامان
تندتر رفتم اما تو اتاق خودمون یه چیز جالب دیدم
بهت گفتم داری چیکار میکنی؟
اخمو نگام کردی که چیزی بهت نگم خوب منم هیچی نگفتم
بغلت کردم و بوس بوس که چقدر ناز شدی
بعدم باهات صحبت کردم که شما رو که هنوز بچه ای اینا برات بده مریضت میکنه اون موقع هم بایستی بریم دکتر.
خانومی قول دادی که دیگه دست نزنی امیدوارم سر حرفت بمونی.
اما داد زدنت برا این بود که دَر اون یکی رژ و نتونسته بودی باز کنی.
قربونت برم تو عروسیت چقدر ناز و خوشگل میشی خدا می دونه .