مارال زارعیمارال زارعی، تا این لحظه: 13 سال و 4 ماه و 25 روز سن داره

مارال همه زندگیم

عید سال 92

1392/1/20 12:59
نویسنده : مامانی
231 بازدید
اشتراک گذاری

دختر خوبم مارال دون

عید امسال ما آنچنان که باید خوب شروع نشد. آخه روز 4 شنبه سوری که تو کوچه دَدهَ اینا بودیم و برا خودمون دم درشون آتیش روشن کرده بودیم و همه به صف بودیم تا از روی آتیش بپریم که یه ماشین اومد و با سرعت از کنار ما رد شد. و یک صدای برخورد با ماشین اومد که متوجه شدیم اون صدا مال خوردن ماشین به خاله آی سان بود . طفلی آی سان که تا اون موقع از ته دل همش می خندید از درد به خودش می پیچید و همش داد می زد که پاش بد جوری درد میکنه . یکی از همسایه ها شماره ماشین ورداشته بود. که واقعا ازش ممنونیم.

خاله رو با ماشین رسوندیم بیمارستان شهدای تبریز ، که متاسفانه هیچ کدام از دکترای کشیک اون روز سر پستشون نبودن. حتی خیلی از دکترای قابل هم به خاطر ایام عید مسافرت بودن. که دَدهَ با رضایت خودشخاله رو به بیمارستان شهریار انتقال داد و اونجا هم با هماهنگی یکی از آشناهامون با یکی از دکترهای قابل شهرمون در ارتوپدی ، پای خاله رو که از 2 جا شکستگی کامل و از چند جا خرد شدگی هم داشت روز سال تحویل یعنی فردای 4 شنبه صوری عمل کردن.

ما بعد اینکه خاله رو از اتاق عمل آوردن بیرون به اصرار آنهَ می خواستیم راهی خونه بشیم تا لحظه سال تحویل رو خونمون باشیم که متوجه شدیم دایی مامانی که حین عمل آی سان اونجا بود از شدت ناراحتی بد حال شده و در قسمت اورژانس بستریش کردن . وچون زن داییم پیشش تنها بود ما هم اونجا بودیم که سال تحویل شد و و دایی رو هم به خاطر حساسیت وضعیتش انتقال دادن به بخش مراقبتهای ویژه ( ccu ) تا تحت نظر بمونه .همه این لحظات خیلی بد بودن . دلم داشت از غصه می ترکید . ولی بایستی به روم نمی آوردم به خاطر تو گلم.

بلاخره سال تحویل هم شد و ما همچنان بیمارستان بودیم و عزیزامون اونجا داشتن درد می کشیدن.

آی سان 5 روز بیمارستان بود و روز 4 ام فروردین از بیمارستان مرخص شد. و دایی هم بعد از 24 ساعت تحت نظر بودن مرخص شده بود.

ما همش پیش خاله بودیم تا سرشو گرم کنیم که حوصله اش سر نره.

بلاخره دردش کم شد ولی هنوز خوب نشده و همچنان هم پاش پانسمان داره و نمیتونه باهاش راه بره.

عید امسال ما خوب شروع نشد اما بازم میگم خدا همیشه با ماست .

آنهَ می گه خاله آیسان رو خدا بهش عیدی داده چون می تونست اتفاق های بدتری هم رخ بده ولی لطف خدا شامل حالش شده.

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

سمانه حقیقت دوست
31 فروردین 92 19:45
خیلی دختر توپول است