خونه تکونی امسال
دخترم مارال
این سومین عید تکونی و ایام نزدیک به عید که با تو گلم دارم سپری می کنم. ولی امسال با سالهای قبلی ، حال و احوال متفاوت هستش.
از اونجایی که تو گلم دوست داری همیشه تو کارهای بزرگترها سهیم باشی سعی میکنی کمکم کنی . دیروز نوبت اتاق تو خانومم بود که تمیز بشه . موقعی که شروع کردم به تمیز کردن شما خواب بودی ، بابایی اسبتو که خراب شده بود تو این فرصت درست کرد .
تقریبا کار اتاقت تو وسطا بود که بیدار شدی اول از همه وقتی اسبتو دیدی ذوق کردی . بعد هم که اومدی اتاقتو دیدی همش سئوال که چرا اینجا این شکلی شده وقتی بهت توضیح دادم که عید داره میاد و بایستی همه جا تمیز تمیز باشه ، همش می خواستی کمکم کنی قربوننت بشم .
مثلا می خواستی کمد اسباب بازی هاتو جمع و جور کنی که بیشتر ریختو پاش میکردی آخه کار تمیز کردنم برا تو یه جورایی بازی کردنه. وقتی می گفتم که مارال جمع شون کن تا جارو بکشم میگفتی من کار دارم تو خودت اونا رو جمع کن.(که اونایی که سرجاشون بودو بر می داشتی می ریختی کف اتاقت)
خلاصه بگم امسال کارای تمیز کردنو چند باره تکرار میکنم. ولی همه لحظات واقعا شیرینه.