بازم وروجک من
دخترکم ناز گلکم سلام سلام سلام
این دفعه می خوام از روزی بگم که شما خانومم همش داشتی با من لج می کردی . منم هی تحمل هی تحمل . آخه می دونستم که شیطونه گولت زده.
تا اینکه برا رفع این مسئله شبم که مهمون بودیم با بابایی تصمیم گرفتیم یه ذره زودتر بریم تا وسط راهم شما حال و احوالی عوض کنی.
شروع کردیم به آماده شدن . هر چی گفتم که دخترکم بیا لباساتو بپوش نیومدی و همش میگفتی که با من قهری .
منم همش می خواستم یه جورایی شما رو وادار کنم که لباساتو بپوشی. که برگشتی به من گفتی چرا شما گریه نمی کنی ؟
بسیار لحنت مثل رئیسا که از کارمنداشون بازخواست می کنن .
منم یواشکی گفتم که چرا باید گریه کنم؟
گفتی من که با تو قهرم تو باید گریه کنی و بگی حالا دخمل من کی میشه؟
(آلا با آلا دِنَن منیم بالام کیم اولار ؟ آلادا)
منم با حس قبلی یواشکی گفتم آخه چشم . بابایی رو می گی ، آنچنان خنده ای کرد که نگو که منم با خنده اون از حالت تعجب و مبهوتی در اومدم خندیدم.
تو همش می گفتی نخند که گریه کن.
(گولمه آلادا............. )
آی وروجک من موندم شما این همه شیرین زبونی این همه استدلال رو از کجا میاری ؟