مارال زارعیمارال زارعی، تا این لحظه: 13 سال و 4 ماه و 27 روز سن داره

مارال همه زندگیم

اولین تجربه برف بازی

1391/11/29 10:46
نویسنده : مامانی
222 بازدید
اشتراک گذاری

دخملکم مارال دون 

دیروز که از سرکار برگشتم ؛ اومدی بغلمو محکم چسبیدی بهم . نمی دونی چقدر از بودن در این لحظه به خود بالیدم.

تو بغلم ناهار خوردی . تو بغلم تلویزیون تماشا کردی و تو بغلم آخر سر خوابیدی . 

منم کنار تو خوابم برده بود . وقتی بیدار شدیم بی خبر از بیرون و هوای بیرون تو خونه آنهَ شروع کردیم به بازی . که بابایی زنگ زد که هوای اهر  شدید طوفانی شده و برف  هم داره میباره که ما دو تایی که باز تو بغلم بودی پرده رو زدیم کنار و دیدیم همه جا سفیده سفیده.niniweblog.com

به  قول بابایی باد شدید هم می وزید با اینکه برف  میبارید ، تگرگ هم اومد رعد و برق شدیدی هم میزد. بالاخره نفهمیدیم بارون میاد ، تگرگ میاد یا برف.انگار آسمون قاطی کرده بود . ولی هرچی بود از اول پاییز به اینور این اولین برفی بود که مارال دون میدیدی.

براتم خیلی جالب بود. دو سه ساعت گذشت ولی از بابایی خبری نشد . زنگ که زدیم گفت مونده بودیم تو راه ماشین لیز می خوره آروم  آروم  دارن میان. که دَدَه هم گفت که بریم بیرون تا هوا سردتر نشده با مارالی اولین تجربه برف بازی رو داشته باشیم.

خیلی بهت خوش گذشت . گوله بازی کردی . رد پاهاتو رو برف می ذاشتی بعدش می خندیدی . آدم برفیم درست کردیم هر چند امکانات ضعیف بود . مثل هویج اینجور چیزا ولی بد نشد . تو که خیلی خوشت اومد.

 

 

بعد از یه ساعت بازی کردن دیدیم از ته کوچه بابایی هم پیداش شد . یکم هم با بابایی بازی کردی . بعدشم رفتیم خونه . 

 

امروز صبح سر صبحونه از خاطره دیروز دست و پا شکسته برا خود ما تعریف می کردی. که چشای خواب آلوده ات  موقع حرف زدن پر از شادی و ذوق بود.

 

آرزومه و دعا می کنم  که بخت و اقبالت به سفیدی همه برفای آسمون باشه .

آمین یا رب العالمین.

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مامان آنی
22 بهمن 91 15:42
من هم مثل مامان گلت دعا میکنم که بخت و اقبالت به سپیدی برف باشه راستی خیلی خوشگل شدی جیگر