تجربه جدید مارال
سلام به مارال گلم دخمل ناز و تپلم.
دیروز ٢٦/٠٤/٩١ من وبابایی تو رو بردیم دامنه های کوه سهند ( پیست اسکی سهند) پیست تعطیل بود.
اما در عوض مارال دون از نزدیک گوسفندا رو دیدی بهشون دست زدی با چوپان (نگهبان گله ) آشنا شدی. دو سه تا بره خوشگل بودن که باهاشون کلی بازی کردی . انگار کلی بهت اونجا خوش گذشته بود . چون از وقتی سوار ماشین شدیم که برگردیم همش از منو بابایی می خواستی دوباره ببریمت پیش گله همش می گفتی بعبعیی یعنی گوسفندا.
نمی شد که دوباره برگردیم ولی خوش شانس بودی گلم چون تو راه برگشت اسب(آت ) خرگوش (دوشان) شاهین (جو جو ) رو دیدی . خلاصه خیلی بهت خوش گذشته بود.
شبش که اومدیم خونه موقع شام خوردن تو ناز گل مامان ، که برا خودت خانومی شدی بعد شام برا اولین بار به من گفتی لّلّن آماسین (دستت درد نکنه) خیلی بهم چسبید. منم مرسی که تو پیشمی . منم ممنونم از خدا که تو رو بهم داد . دوست دارم خیلی .
***دخترم هيچ وقت فرصت ابراز علاقه به ديگران را از دست مده.***